پایگاه اطلاع رسانی «دروجان» «دروجان» پنجره ای رو به تات زبانان شاهرود خلخال ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ویدئوها موضوعات
مطالب اخیر
آرشیو وبلاگ نویسندگان حیف ! می دانم که دیگر بر نمی داری از آن خواب گران سر تا ببینی خردسال سالخورد خویش را کاین زمان چندان شجاعت یافته است تا بگوید : راست می گفتی پدر ! "فریدون مشیری" ![]() ![]() لینک های مرتبط : نوع مطلب : یادمان ها، برچسب ها : روز پدر، یادبودی از تمام پدران، پدران اسمانی، تبریک روز پدر، ![]() سلام مجید آقا (( همیشه خیلی زود ، دیر می شود. )) انگار همین دیروز یا چند روز پیش بود که در سرمای طاقت فرسای زمستانهای سرد آن روزها ، پدران به ناچار همیشه غایب این فصل روستا ، هیچ وقت نگران گرمای کلاسهای درس کودکان خود نبودند ، چرا که با وجود شما که همواره گرما بخش مدرسه ها بود ، جایی برای دلواپسی و تشویش باقی نمی ماند . مجید آقا امروز محصلین همه دورانهای این دیار ، خاطرات تلخ و شیرین با تو بودن را مرور می کنند و بر هر زبانی یادی از تو جاریست . شوخ طبعی هایت در نمایشنامه « از نیمه شب پارسال تا نصفه شب امسال » آن روزهای بهمن ماه و یا پینک پنگ بازی کردنهای آنچنانی تو در مدرسه با چاشنی خنده و طنز که صد البته برای شادی دیگران بود ، همواره در ذهن ها باقی خواهد ماند . کودکان دیروز این دیار ، شاید مردان بی وفای امروز روزگار باشند ، ولی اطمینان داشته باش که همه درس خوانده ها و درس نخوانده های درو از تو سپاسگزارند چرا که در مکتب هیچ استادی درس ناسپاسی یاد نگرفته اند . مجید آقا نگرانت نیستیم ، چون می دانیم و یقین داریم که در این شبهای بسیار سرد زمستان که شاید اندکی شبیه زمستانهای آن روزها باشد ، خانه قبرت گرم است ، البته از گرمای نفسهای هزاران هزار آمرزش و دعای رحمتی که کودکان و دوستان کوچک دیروزت ، از قلب و زبان خود نثار و بدرقه راه بی بازگشت تو کرده اند . واقعا چرا (( همیشه خیلی زود دیر می شود ؟ )) روحت شاد مجید آقا ، با احترام فردوس هوشیار دانلود آهنگ گلچهره استاد شجریان لینک های مرتبط : نوع مطلب : یادمان ها، برچسب ها : ![]() این مناسبت بهانه ای شد تا آهنگی از گروه سرود معروف دبیرستان شهید اصلانی آن زمان که قطعات زیبایی را برای ورود آزادگان اجرا نموده اند را قرار بدهیم. این گروه سرود از خوانندهها: قربانعلی عاشوری و شکور عاشوری و همخوانها: شیرعلی رحیمی ، محسن صفیاری و مسعود اصلانی تشکیل شده بود.
لینک های مرتبط : نوع مطلب : ویدنوها و موسیقیها، یادمان ها، تاریخ، گویش دروی ، تاتی ، زبان تاتی، فرهنگ و ادب، برچسب ها : 26 مرداد، ورود آزادگان، شعر تاتی، موسیقی تاتی، نی نوازی، روستای درو، دبیرستان شهید اصلانی کلور، به مناسبت بیستمین سالگرد درگذشت مرحوم غلام رضا چراغی درو پلنگاه را فقط باید از نزدیک دید و شناخت؛ شاید برای خیلی از ما «پلنگاه» یادآور تفریحات باشد اما آیا هیچ پرسیدیم که این پلنگاه چه مردی را بیش از همه بر عرصه خود دیده است؟ چه کسی سرزمینهای بکرش را آباد کرد؟ چه کسی به او احترام گذاشت؟ چه کسی آبش را نان کرد و نانش را تکه تکه از بیل زدن و آبیاری و دروی محصولاتش بدست آورد؟ آری مرحوم غلامرضا چراغی یا همان غله یا مشده غله؛ شاید عدهای او را فراموش کردهاند ولی در یاد بسیاری او جاویدان است و «پلنگاه» مرد میدانش را فراموش نکرده است. گَلّههای مَشده غله و صدای زنگ استران و باربرانی که صبحدم شیر گوسفندانش را از پلنگاه به آبادی میرساندند را کسی از یاد نبرده است. درگذشت: 14 خرداد سال 1374
لینک های مرتبط : نوع مطلب : یادمان ها، برچسب ها : روستای درو، پلنگا، مرحوم غلام رضا چراغی درو، مـرحـوم نـوروز عـلی کرمـی، رزاق کـرمـی و عـزیـز کرمـی روحشان شاد و یادشان گرامی باد. لینک های مرتبط : نوع مطلب : یادمان ها، برچسب ها : روستای درو، خاطرات، مردان زحمتکش روستا، به مناسبت دومین سالگرد ارتحال سیّد وهاب نصیرنژاد نوشته: مهدی قربعلیپور** كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ (انبیاء ، آیه 35) هر نفسى چشنده مرگ است، و شما را از راه آزمایش به بد و نیك خواهیم آزمود، و به سوى ما بازگردانیده میشوید. ![]() آب دریا را اگر نتوان کشید ایشان نسبت به بسیاری از مسائل احساس مسئولیت مینمودند و از اینکه بی توجهی دیگران را می دیدند ناراحت می شدند. دریایی از مهربانی و عطوفت در وجود ایشان حضور داشت. هم به قدر تشنگی باید چشید یادم می آید هر وقت باران یا برف یا باد شدیدی وجود داشت به پشت بام میآمد و اگر میدید لباسهایمان در طناب پهن بود یا احیانا آلو و آلوچه در پشت بام برای خشک کردن گذاشته بودیم به ما اطلاع می داد تا جمع کنیم و اگر خانه نبودیم خودش آنها را جمع می کرد و چیزی رویش می گذاشت تا خیس نشود. اگر دریچه های پشت باممان که معمولا برای عوض شدن هوای خانه و نورگیری استفاده می شد باز بود آنها را می بست تا فرش و موکت خانه خراب نشود. مادرم می گفت که در یک زمستان سخت موقع وضع حملش بوده و پدرم خانه نبوده است. برف هم حسابی باریده بود. سید وهاب در آن بوران و برف شدید چند دست لباس روی هم به خودش پوشیده بود و با پارو برفها را به هر سختی که بوده است کنار می کند تا به خانه ماما که زنی مسن بوده است برسد. از آنجا که آن ماما پیر بوده و طاقت سرما نداشته است، سید وهاب یکی دو دست از لباس هایش را در می آورد و به آن خانم می دهد تا بپوشد، سپس با هر سختی که بوده آن ماما را به خانه ما می آورد. شنیدم که الله ورن صالحی خدابیامرز یک روز به علت سرمای شدید دست و پاهاش یخ می زند و از شانسش سید وهاب ایشان را می بیند و بعد از آنکه لباسهایش را به الله ورن می دهد و دست و پاهایش را گرم می کند او را تا روستا کول می کند. گاهی که در سن پیری سید وهاب خدمت ایشان می رسیدم ایشان حرفهایی از دوران کودکی و نوجوانی خود میگفت و من تعجب می کردم که چطور در این سن و سال چنین حافظه ای دارند. از بعضی از کارهای خیرش صحبت می کرد که با جان و دل برای بعضی ها انجام داده بود ولی آنها جوابش را با بدی داده بودند ولی اهل نفرین نبود. یادم است که یکبار کسی را نفرین کرد که در حق او ظلم کرده بود. بلای بدی برای آن شخص پیش آمد ولی به محض اینکه طرف حق سید وهاب را ادا کرد آن گرفتاری هم از آن شخص دور شد. دل واقعا رئوفی داشت. یادم می آید یکبار کتابچه تحقیق مرحوم رضا گلستانی که در مورد سید محمد مرتضوی نوشته شده بود در دستم بود. یک طرف کتابچه عکس سید محمد مرتضوی و طرف دیگر عکس رضا گلستانی بود. من با کتابچه که در دستم بود به ملاقاتش رفتم. چشمش به کتاب که افتاد درباره اش پرسید. گفتم که رضا گلستانی نوشته. گفت رضا هر وقت پیش من می آمد و احوالم را جویا می شد ولی الان خیلی وقت است که به ملاقاتم نیامده. داشتم می گفتم که الان یک سال است که .... خانمش نگذاشت تا حرفم تمام شود و سریع گفت که اون بنده خدا اسیر کار و زندگیه، همونه که وقت نکرده بیاد پیشت. من هم حرف ایشان را به ناچار تایید کردم. موقع بیرون آمدن از خانه، همسرشان مرا بدرقه کرد و گفت سید علاقه زیادی به رضا داره و ما هنوز بعد یکسال نگفتیم که فوت کرده! موقعی که زنده بود زیاد به این سید سر می زد. در یک لحظه اندوهی بزرگ در دلم جاری شد و یاد آن معلم شوخ طبعم افتادم و خداحافظی کردم. ![]() آنطور که من شنیدم سید وهاب دارای فرزندان رعنا و زیبایی بوده که همگی را در نوجوانی و جوانی از دست داده بود. از یکی از آشنایان شنیدم که سید وهاب مهارت زیادی در نواختن نی لبک داشت و در اوقات فراغت نی مینواخت و حتی تا چند سال قبل از درگذشتش نواختن نی او را به چشم دیده است. مردم در سن پیری تا حدی قدر زحمات ایشان را دانسته و به ایشان سر می زدند. خدا ایشان را غرق رحمت بی منتهای خویش گرداند. **: این مطلب بر اساس درخواست دوست ارجمندم جناب آقای ویسانیان نگاشته شده است. تاریخ ولادت: 1306 رحلت: 1391/03/27 لینک های مرتبط : نوع مطلب : یادمان ها، برچسب ها : سید وهاب نصیرنژاد، روستای درو، دومین سالگرد ارتحال، فراخوان عمومی (2) پس از کردگار جهان آفرین به تو دارد امید ایران زمین با عنایت خداوند متعال و توجهات حضرت ولی عصر (عج) فرزندان دور و نزدیک این بوم و بر «درو» برآن شدند که با رویهم گذاشتن داشتهها و توانهای بالقوه خود تلاشی فراگیر در جهت خدمت به وطن انجام دهند. استقبال دوستان و عزیزان این آباد بود کهن از فراخوان(1) برای تشکیل انجمن عمرانی- فرهنگی روستا و حل مشکلات موجود آن کمک کرد تا گام نخست با موفقیت برداشته شود. حال برای استمرار حرکت در مسیر عمران و آبادانی و ارتقاء
سطح فرهنگی- اجتماعی روستا به فکر قدمهای بعدی هستیم. پیرو همین استقبال شایسته عزیزان از فراخوان
عمومی (1) مقرر شد اولین گردهمایی صاحبنظران جهت بررسی و مطالعه طرح مذکور و جمعبندی نظرات ارزشمند همشهریان محترم
به منظور تشکیل انجمن عمرانی- فرهنگی نشستی بدین شکل برگزار گردد: تاریخ : جمعه 19/ 2/ 93 مکان: حسینیه حضرت علی اکبر (ع) درویها، واقع در تهران، میدان بهارستان
امیداست علاقمندان و صاحبنظران با شرکت در این هم
اندیشی ما را در گرفتن نتیجه موثر و مفید یاری کنند. لینک های مرتبط : نوع مطلب : درو (دیروز، امروز، فردا)، یادمان ها، طرح های زیر بنایی و عمرانی، برچسب ها : ![]() 1- کرم
دولتیاری 2- علی شیرمحمدزاده
لینک های مرتبط : نوع مطلب : یادمان ها، برچسب ها : روستای زیبای درو، آلبوم خاطرات، به مناسبت 24 بهمن یازدهمین سالگرد مرحوم غلامرضا یزدانی
غلامرضا بمرآ، او چه آستانه بَرن Ǫǝlāmrǝzā bǝmerā, avǝ Ça āstāna barǝn چرا که عمری چمان غلام درباره، درو [1] Çerā kǝ omri ¢ǝmān Ǫolāmǝ darbārǝ, dǝrav ![]() ![]() توضیحات 1- این بیت که بر سنگ قبر ایشان حک شده بیتی از شعر معروف «وطنم درو» ایشان است که البته کلمه «برن» اشتباها به صورت «بره» حک شده است. سه بیت از این شعر تاتی به همراه ترجمه به صورت زیر میباشد: آقا سید حمزه امامزاده چمه افتخاره هر گرفتــــاری داری دفـع گـرفتـار درو جمعه یان بشن زیارت دوای درد بخاه صدق دلدار شفــــای همه بیمار درو غـــلامرضـــا بمــرا اَو چه آستــانه بَرن چرا که عمری چمان غـــلام دربار درو ترجمه: امامزاده «آقا سید حمزه» افتخار ماست هر گرفتاری که داری، او رفع گرفتاری است ای درو جمعهها به زیارت برو و دوای درد را بخواه صدق دلدار شفای همه بیماریهاست ای درو «غلامرضا» بمیرد او را به آستانه او [=سید حمزه] میبرند زیرا که عمری غلام دربار آنهاست ای درو لینک های مرتبط : شعر "وطنم درو" از زنده یاد غلامرضا یزدانی، ویدئویی از ماه محرم 1380 به یاد مرحوم غلامرضا یزدانی درو، نوع مطلب : یادمان ها، برچسب ها : غلامرضا یزدانی درو، شاعر و مداح اهل بیت، روستای روستای زیبای درو، درباره سایت ![]() روستای درو در 4 کیلومتری شمال غربی شهر کلور قرار دارد. ارتفاع این روستا از سطح دریا 1590 متر می باشد. این روستا در طول جغرافیائی 48ُ،42 و عرض جغرافیایی 37،25ُدرجه قرار دارد. از نظر موقعیت جغرافیایی کوه آلون آرو در جنوب، کوه آسمه چال در شمال غرب، دیه دره در غرب ، آبه دره در شمال شرق و خانقاه دره در جنوب و جنوب غرب روستا قرار دارند. به نظر می رسد عامل اصلی استقرار جمعیت در روستای درو وجود زمینهای مساعد برای کشاورزی، آب و هوای مناسب و آب فراوان می باشد . به طور کلی منابع غنی آب ، زمینهای مساعد کشاورزی، موقعیت خاص روستا و قرار گیری در کنار راه ارتباطی خلخال _ کلور از عوامل موثر بر شکل گیری و توسعه روستا بوده اند . فرزند کوچک روستا : مهدی ویسانیان کارشناس ارشد پژوهش علوم اجتماعی ارتباط با ما : پست الكترونیك: mehdiveisanian@yahoo.com mehdiderav_2005@yahoo.com شماره تماس : 09144562684 سامانه پیامکی : 30006106204000 مدیر سایت : مهدی ویسانیان پیوند روزانه پیوندها آمار وبلاگ
اشعار تاتی
|
![]() |